سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بدانید که از جمله بلاها درویشى است و سخت‏تر از درویشى بیمارى تن ، و سخت‏تر از بیمارى تن بیمارى دل . بدانید که از نعمتها فراخى مال است و بهتر از فراخى مال ، درستى تن و بهتر از درستى تن ، دل از گناه محفوظ بودن . [نهج البلاغه]
 
صفحه نخست+

بازدید امروز: 4220
بازدید دیروز: 814
مجموع بازدیدها: 671877734

تمامی کالاها و خدمات این فروشگاه، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می‌باشند
و فعالیت‌های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

 

 

امام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.

 

امام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.


 


مام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.


اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛ آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»


رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «انى تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى‏ یَردِا عَلَىّ الحوض.»(2) حال که ائمه علیهم السلام چنین نسبت و خویشاوندى محکمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که در «وجود آنها کرامت‏ها و فضیلت‏هاى قرآن و گنج‏هاى الهى نهفته است.»«فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان.»(3) در این نوشتار بر آنیم که فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیره‏ علمى و عملى آن امام همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.


اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست که عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله‏اى را به تحریر در مى‏آوریم.


 


1. انس با قرآن‏


انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد که انسان براى آن چیز قائل است ره‏پویان راه یقین و سالکان وادى علم و معرفت از آن ‏جا که محبوب‌ترین محبوب را ذات اقدس خداوند مى‏دانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت مى‏دانند از این‏رو با آن انس ویژه‏اى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مى‏کنند.


قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان مى‏خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله‏ انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید.»


در آیه‏ دیگر آنان‏ که در قرآن اندیشه نمى‏کنند مورد نکوهش قرار داده، مى‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا بر دل‌هایشان قفل‏هایى نهاده شده است؟»


امام حسین علیه السلام انس ویژه‏اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه‏اى از این منزلت را مى‏توان در حکایت زیر مشاهده کرد:


«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین علیه السلام «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى‏توان کار او را [تعلیم قرآن] با این پاداش مقایسه کرد؟!»(6)


امام هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: من براى اصلاح در امت جدّم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم...»


انس امام حسین با قرآن را مى‏توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره‏ى علمى و عملى‏اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوته‏بینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانه‏اش را زیر سؤال مى‏برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبى، عدم توجه به مصالح، بى‏سیاستى، انتقام‏جویى و ... را به آن حضرت نسبت مى‏دهند اگر ریشه‏هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه‏جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.


آرى، اهل‏بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏هاى این حماسه را مى‏توان با قرآن به دست آورد بلکه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن مى‏دانست که نمونه‏هایى از آن را ذکر مى‏کنیم.


الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل‏بیت را معدن رسالت و... معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «در حالى ‏که یزید مردى فاسق و شرابخوار و ... است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(7)


ب) هنگامى که مروان اصرار مى‏کند که والى مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد امام علیه‌السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى‏دارد: «اِلَیک عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى‏ نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»(8)


ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است که حضرت موسى علیه السلام به هنگام خروجش با بنى‏اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.


د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى‏ رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى‏ که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى‏کند.


ه) پس از ورود به مکه نامه‏اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى‏ کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ.»(11)


و) وقتى که عصر پنج‏شنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل علیه السلام درخواست مى‏کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:


«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار»؛ وخداوند مى‏داند که مننماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى‏داشتم.» امام آن شب به خیمه باز مى‏گردد و تمام شب را چنین مى‏کند.(12)


اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»(14)


«سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نى این آیه را مى‏خواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست.»(16)

 

امام‏حسین علیه السلام در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»

 

2. اخلاص و رضایت الهى‏

 

اکسیر حیات‏بخشى که به کارها و افکار، رنگ جاودانگى مى‏بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.


«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیکوتر است.»


و در آیه‏ دیگر خداوند به پیامبر مى‏فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَ فُرَدَى؛ دو به دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید.»


قرآن در ستایش طبقه‏اى از مجاهدان راه حق و تشویق آن‏ها مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى]این که بهشت براى آنان باشد خریده است.»


چنان‏که ملاحظه مى‏شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى‏شمارد اما در آیه‏اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان‏هاى بلند پرواز مى‏فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنان که جانشان را با عشق به خدا مى‏فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)


امام حسین علیه السلام هدف اصلى سفر به کربلا را تحصیل رضاى الهى مى‏داند از این‏رو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش صلی الله علیه و آله از خداوند مى‏خواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد که رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)


این معنا در خطابه‏هاى دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(22)

 

3. اخلاق کریمانه


سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق کریمانه‏اى است که در جاى جاى قرآن مى‏توان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در این‏جا به عنوان نمونه به ذکر پاره‏اى از آن‏ها مى‏پردازیم.


3-1. گذشت‏


گذشت عالى‏ترین کرامت انسانى است به ویژه آن که آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه‏هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى‏کند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏؛(23) گذشت کردن شما به تقوى‏ نزدیک‏تر است.»


«وَلَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن.»


«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على علیه السلام را مشاهده نموده و خوش‏نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‏اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین علیه السلام نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین.»


آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن اگر از ما یارى مى‏خواستى ما تو را کمک مى‏کردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى‏نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى‏کردى تو را رهنمون مى‏شدیم... عصّام مى‏گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره‏ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى‏بخشاید که مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هر چه مى‏خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوب‌تر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(25)


دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و ... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.


3-2. تواضع و فروتنى‏


تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏هاى ستم‏کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه‏ ذلت است. قرآن‏کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى‏پردازد: «وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى‏کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مى‏دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین علیه السلام نیز صاحب این سیره‏ ارزشمند قرآنى بود.


«مسعده» گوید: گذر امام‏ حسین علیه السلام به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مى‏خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود. آن‏گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت به منزل او آمدند. حضرت به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى‏کردى بیرون بیاور.»(30)


3-3. سخاوت‏


«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه‏ پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه‏ ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه‏ى «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتى دیده مى‏شود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان‏ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و... از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم:


«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31)[انصار]... هر کس را که به سوى آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آن‏چه به ایشان داده شده در دل‌هایشان حسد نمى‏یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»


«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند (و مى‏گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم.»


امام حسین علیه السلام اسوه‏ سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره براى امام حسین علیه‌السلام کالا مى‏آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى‏بخشید.(33)


«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایى، میان کوچه‏هاى مدینه قدم بر مى‌داشت و گدایى مى‏کرد تا به در خانه‏ امام رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى‏گردد امروز آن کسى که به تو امیدوار باشد و حلقه‏ درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت کشنده‏ فاسقان بود.»


امام حسین علیه السلام مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسول‏اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودى در بین اهل‌بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسى آمده که از آن‏ها به این پول سزاوارتر است... اعرابى پول‏ها را گرفت و رفت در حالى که مى‏گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به این که رسالت خویش را نزد چه کسى قرار دهد.»


3-4. احسان‏گرى‏


«أنس» گوید نزد امام حسین علیه السلام نشسته بودم در این هنگام یکى از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته‏ ریحانى که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.


أنس مى‏گوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخه‏ ریحان که اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى‏کنید؟ حضرت فرمود: حق‏تعالى ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:


«وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] بر گردانید.»

 

4. امر به معروف و نهى از منکر


امر به معروف و نهى از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزش‌ها و محو پلیدی‌ها است بناى رفیع جامعه‏ اسلامى بر ستون مستحکم امر به معروف و نهى از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند که براى امر به معروف و نهى از منکر برانگیخته شدند.


امام حسین علیه السلام مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.»


آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد صلی الله علیه و آله اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنکر...؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم...»(38)


امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛ خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏کنند.» همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى‏شود.

 

5. ایثار


ایثار یکى از جلوه‏هاى عرفانى قیام امام حسین علیه السلام و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوه‏اى که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیارى درباره آن‏ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت که على علیه السلام به جاى پیامبر خوابید مى‏توان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...»(39) را درباره‏ آن بزرگوار نازل کرد.


در سوره‏ انسان نیز درخشش دیگرى از این فداکارى را که ناظر بر اهل‏بیت است ملاحظه مى‏کنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه...»(40)


اساس قیام امام‏حسین علیه السلام و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه‏ بارز ایثار آن بزرگوار بود.


دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و (41)... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.


«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاکستانى در این‏باره مى‏گوید: «هیچ نمونه‏اى از شجاعت بهتر از آن‏ که امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکارى نشان داد در عالم پیدا نمى‏شود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوکبرى» نیز مى‏نویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...»(43)

 

6. توکّل‏


یکى دیگر از آموزه‏هاى ارجمند قرآنى توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون.»(45)


امام‏حسین علیه السلام در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)

 

7. جامع اضداد


عده‏اى چنین مى‏پندارند که انسان‏هایى که اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى‏اند در صحنه‏ اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعکس انسان‏هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.


اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مى‏غرّد قرآن رهبانیت را نمى‏پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى‏کند.


از یک‏سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأکید مى‏کند و از دیگر سو مؤمنانى را مى‏ستاید که شب‌ها به نجواى با معبودشان مى‏پردازند.


قرآن از یک سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّک»(47) سر مى‏دهد و از سوى دیگر بانگ «وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّة»(48) بر مى‏آورد و حسین علیه السلام نیز چنین بود، آمیزه‏اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه‏ امام حسین علیه السلام سراسر زمزمه‏هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فکیف لایکون مساویه مساوى؛(49) خدایا کسى که خوبى‏هایش بدى است چگونه بدی‌هایش بدى نباشد.»


جملات عارفانه‏ امام تنها یک روى سکه‏ شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است که با سلاح خون به دیدار شمشیر مى‏رود و چنین مى‏سراید که:«اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّ بِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد صلی الله علیه و آله جز با کشتن من پایدار نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»


سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى‏کرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولا قوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم» مى‏گفت. هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى‏ساخت. هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت‏هاى آن به خدا پناه مى‏برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء.»

 

8. جاودانگى‏


قرآن کریم کتابى است که با گذشت زمان رنگ کهنگى بر چهره‏ مفاهیم بلندش نمى‏نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق علیه السلام سؤال کرد چگونه است که قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى‏شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت که خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنان که آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلکه قرآن براى همه‏ اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)


از آنجا که سرشت سیره‏ گفتارى و رفتارى امام‏حسین علیه السلام با آموزه‏هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت، قیام و سیره‏ او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن کربلا، این جاودانگى را پیش‏بینى کرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى‏فرماید: «... بر فراز آرامگاه پدرت قبله‏اى ترتیب خواهد داد که نشانه‏هایش کهنه نمى‏گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى‏برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن کوشش کنند، هرگز به خواسته‏ خود نائل نمى‏شوند، پیوسته شکوه و جلال آن رو به افزایش است.»(52)


شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد که:


«گرچه جسم مطهّر حسین علیه السلام در صحراى کربلا مدتى اندک بدون دفن باقى ماند... لیکن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد.»(53)

 

9. حق تلاوت قرآن‏


در قرآن، ایمان‏آورندگان به این کتاب الهى کسانى معرفى شدند که حق تلاوت را به جاى آورند: «الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آن ‏را چنان که باید مى‏خوانند ایشانند که بدان ایمان دارند.»


امام صادق علیه السلام درباره‏ چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى‏فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى‏خوانند، سعى مى‏کنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مى‏بندند و به وعده‏هایش امیدوارند و از عذابش مى‏ترسند... به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت‏سر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سوره‏ها و مطالعه حواشى آن نیست...»(55)


امام حسین از کسانى بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از این‏رو در قسمتى از زیارت‏نامه‏اش مى‏خوانیم: «أشهد أنّکَ...تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ...؛(56) گواهى مى‏دهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى‏گوید:«اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى‏ ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَ علَّمْتنَا القرآن و فقَّهتَنا فى الدّین.»(57)

 

10. حق‏گویى‏


قرآن کریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ّ...»(59)


امام حسین علیه السلام نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا که بر مبناى آیه‏ تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار که خطاب به ایشان است مى‏خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَکَ و اِلَیْکَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى.»


پی‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.


2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینى در کتاب غایة المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل کرده است.


3. نهج البلاغه، خطبه‏ 154.


4. مزمل/ 20.


5. محمد/ 24.


6. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.


7. الفتوح، ج 5، ص 14.


8. احزاب/ 33.


9. قصص/ 21 و 22.


10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25.


11. تاریخ طبرى، ج 3، ص 28.


12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.


13. کهف/ 9.


14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.


15. بقره/ 137.


16. معالى السبطین، ج 2، ص 115.


17. بقره/ 138.


18. توبه/ 111.


19. بقره/ 207.


20. حماسه و عرفان/ 247.


21. بحار الانوار، ج 44، ص 328.


22. بحارالانوار، ج 44، ص 377.


23. بقره/ 237.


24. فصلت/ 34.


25. سفینةالبحار، مادّه‏ خ ل ق، ج 2، ص 116.


26. اسراء/ 37.


27. زمر/ 72.


28. فرقان/ 63.


29. شعراء/ 215.


30. بحارالانوار، ج 44، ص 189.


31. حشر/ 9.


32. انسان/ 8 و 9.


33. پرتوى از عظمت حسین علیه السلام، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 - 151.


34. همان، ص 168 - 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151.


35. نساء/ 86.


36. آل عمران/ 104.


37. ر.ک: «نصیحت‏گرى و خیرخواهى» در همین مقاله.


38. بحار الانوار، ج 44، ص 329.


39. بقره/ 207.


40. انسان/ 8 و 9.


41. حماسه عرفان، ص 246.


42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3.


43. تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص 451.


44. طلاق/ 3.


45. ابراهیم/ 12.


46. بحارالانوار، ج 45، ص 6/ تاریخ‏الطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آیات: اعراف‏196/ و یونس/ 71.


47. اسراء/ 79.


48. توبه/ 36.


49. دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.


50. اعیان الشیعه/ 581.


51. بحار الانوار، ج 17، ص 213.


52. مقتل مقرم، ص 397 - 398.


53. قرآن،حسین،شهادت، ص 118.


54. بقره/ 121.


55. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحکمه، ج 10، ص 4824.


56. کامل الزیارات، ص 371.


57. تاریخ الطبرى، ج 3، ص 315.


58. حاقه/ 51.


59. مائده‏48/.


منبع:مجله پاسدار اسلام ـ ش 267-268 ، على اسعدى‏.


 


 


برای دیدن مطالب بیشتر  ...:::...اینجا کلیک کنید...:::...


 نوشته شده توسط فرشید شیرودی در جمعه 88/9/27 و ساعت 12:59 عصر | Comments()
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
amolfar.ir ® © 2013
درباره خودم

سایت اخبار و اطلاعات  + فروشگاه اینترنتی

آرشیو همایش ها
--------------------------------------
****

--------------------------------------

--------------------------------------
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3820
بازدید دیروز: 814
مجموع بازدیدها: 671877734
جستجو در صفحه